ماهان جونماهان جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات ماهان عسلی

ماهان گل خوشبوی من

  به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا نوشید به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود ...
25 آبان 1392

واکسن دو ماهگی ماهان جون

ماهان جون یکشنبه 19 آبان ماه رفت که واکسن دو ماهگیش را بزنه  الهی مامان فدات بشه که اینقدر آقایی و واکسنت را که زدن یه جیغ کشیدی و بعدش من و بابا امیر سریع آرومت کردیم و بعد که اومدیم خونه برات کمپرس سرد میذاشتم تا جای واکسنت ورم نکنه ولی قربونت بشم دو ساعت بعد از واکسن تا بعد از ظهر اینقدر جیغ میکشیدی که هیچ جوری نمیتونستم آرومت کنم ولی شکر خدا از ساعت 7 به بعد آروم شدی ولی فرداش تب کردی و ما هم با استامینوفن و پاشویه سعی کردیم تبت را بیاریم پایین و خدا را شکر بهتر شدی. اینم عکست بعد از زدن واکسن در خانه بهداشت الهی همیشه سلامت باشی ماهان زندگی ما ...
19 آبان 1392

یا علی اصغر(ع)

جز دعا کار دگر نیست مرا شب روزت همه شاد دلت از غم آزاد همه ایام به کام و تو پیوسته سرافراز و ز هر غصه برون همچو گنجشک به هر بام ودرخت بنشینی خندان وسبکبال تر از برگ درخت در هوا رقص کنان مشق پرواز کنی سوی سپیدار بلند و ز تو نغمه مستی آید ... لحظه هایت چون قند روزگارت لبخند هفته هایت پر مهر هر کجایی که قدم بگذاری همه از کینه تهی همه از قهر و عداوت خالی همه جا ، نام تو از مهر ، به لب ها جاری ... و تو با یاد خداوند بزرگ به سلامت ببری راه به پیش... ...
17 آبان 1392

ماهان جون و یلدا جون در مجمع جهانی حضرت علی اصغر

ماهان جون و یلدا جون روز 17 آبان ماه با هم به مصلی رفتن و برای طفل شش ماهه دشت کربلا حضرت علی اصغر (ع) عزاداری کردن و برای همه بچه هایی که بیماری دارن دعا کردن که خدای مهربون شفاشون بده. ...
17 آبان 1392

اولین محرم ماهان جون

ماهان جون ماشاالله کم کم داره بزرگ میشه و کارهای جدید یاد گرفته  مثلا یاد گرفته با آب دهنش بادکنک درست کنه قربونش برم یا وقتی ناراحت میشه لب برمیچینه و جیغ میکشه یا وقتی هم که باهاش حرف میزنی و بازی میکنی خنده های خیلی قشنگی میکنه قربونش برم تازگی ها هم که صداهایی از خودت در میاری و تلاش میکنی حرف بزنی ولی بعد که نمیتونی عصبانی  میشی. جمعه هم میخوایم ایشالا ببریمت مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع) ،انشاالله صاحب این ایام آقام ابوالفضل و  امام حسین(ع) حافظ و نگهدار همه شما کوچولوهای پاک و معصوم باشه. ...
14 آبان 1392

تولد دایی متین جون

آخ جوووووووووووووووووووون  تولد تولد تولدت مبارک دایی متین جون دایی متین 13 ساله شد و دیگه واسه خودش مردی شده  اینم عکس من در تولد دایی متین قربونش برم اینم عکس دایی متین کنار دوستاش ...
14 آبان 1392